این نوشتار، فقط یک هایپوتز در حیطه زبان‌شناسی، حاصل مکالمات من و یک دوست، و فاقد ارزش اثبات شده علمی‌ست.
نکته خیلی جالبی پیرامون اقوام جهان، زبان‌هاشون و رویکرد مفاخرشون به معرفت وجود داره. برای مثال افاضل این منطقه، رو به بلاغت و تغزل و عرفان و اندرز آوردن. چنان‌چه میبینید، مفاخر فارسی‌زبان (مقصودم از فارسی‌زبان، فارسی آمیخته با عربیه. فارسی که به ریشه‌های آرامی نزدیک شده) حافظ و سعدی و سنایی و مولوی هستن. به ازای هر فیلسوف و عالم در این منطقه، شاید ۱۰ شاعر نامی‌دار وجود داشته باشه. از طرفی علم و فلسفه هم، بیش از اونکه اویدنس‌بیسد و منطقی تکوین یافته باشه، شهودی و آمیخته با لطایف کلامی بوده.
از طرفی سراغ غرب میریم. آلمان و اطراف(و متکلمین به همون حدود زبان‌ها)، برای مثال. هایزنبرگ، اینشتین، پاولی، پلانک، بورن، اوپنهایمر، هگل، هایدگر، مارکس، آدورنو، هارکهایمر، مارکوزه، ویتگنشتایتن، کانت، نیچه. اینا همه‌شون جهان معرفت رو ت دادن. در حالی که من، به شخصه فقط گوته رو میشناسم. که اونم به خاطر شاهکارش، فاوسته.
ریشه تفاوت کجاست؟ من چند هایپوتز مطرح میکنم. اول از همه زبان تکاملی. شاید افسانه عذاب بابل (که نمیتونم ازش یاد کنم و به آثار فلسفه‌دار پیتر بروگل و خصوصا همین برج بابل و البته سقوط ایکاروس اشاره نکنم) واقعیت نداشته باشه، ولی قطعا گوناگونی زبانی در آغاز به ایت اندازع نبوده. ایده‌ای ندارم که چطور ساخت‌های زبانی تا این‌حد تنوع پیدا کرده، اما درباره منطق شناختی-شکل‌دهندگی زبان بر ناخودآگاه و تنوع پارادایم شناختی زبان‌ها نظراتی دارم.
در این منطقه، به دلایلی، بلاغت ارزش اصلی استعدادی میشه. این نیازی به بررسی خاصی هم نداره. کافیه مثلا به آثار عرب رجوع کنید و وقعی که اعراب بر "رجز" نهادن رو ببینید. عرب پیش از اسلام، به قولی مرد شعر و شرب و شمشیر بود. (و بعد از اسلام، از شربش کاست). به این ترتیب، شایستگی تکاملی شاعر و زبان‌آور، سر به فلک کشید. شاعر، برای شعرش تحسین می‌شد و صله می‌گرفت. به این ترتیب، زبان شاعر، زبان معیار زمانه بود. (مثل زبان معیار امروز بی‌تاثیر از اینفلوئنسرهای ایسنتاگرامی نیست) و زبان در همون مسیر تکامل پیدا کرد. تا جایی که اگر پتانسیلی هم برای اِخبار داشت، محو شد و ناخودآگاه زبانی این مردم، از جنس بلاغت شد. (در این باره میتونید به علوم شناختی کندل، فصل زبان، مراجعه کنید) سوالی که پیش میاد : پس ابن‌سینا و ابوریحان و ابن‌هیثم چی؟ جواب : من از تکامل (نه دقیقا تکامل داروینی البته) صحبت میکنم. تکاملی که ازش صحبت کردم، چیزی رو مطلق نمیدونه. بلکه برآیند رو تبیین میکنه. از طرفی من روی فارسی پس از اسلام (و عربی و باقی مشتقات این دو) تاکید کردم. یعنی باید تاثیر فرهنگی اسلام رو در تطر داشته باشیم. علما و فلاسفه ما، تعلم و تفلسف (دومی البته قضایای خودش رو داره) رو عبادت میدونستن. جای جای کتاب آسمانی اونها و کلام بزرگان دین، از تشویق به تعلم پر بود. (حال اونکه در ذم شعرا، کم گفته نشده بود) پس طبیعیه که علمایی هم وجود داشته باشن. اما آیا تعداد دانشمندان اسلامی، متناسب با تاکید دین روی علم بوده؟ خیر. حتی اصرار دین هم نتونست ناخودآگاه بلیغ این مردم رو، به شکل علم دربیاره.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها