عصاره کلام کوهن، یا به عبارتی عصاره تفکری که داینامیسیته یه آکادمیک رو باید شکل بده، همون اصل قیاس‌ناپذیری کوهنیه. البته ابطال‌پذیری پوپری رو از قلم انداختم. این همون چیزیه که فرق ساینس و سودوساینس رو شکل میده. (اکاشا میگه "اگه یه نفر یه بچه رو از رو پل بندازه تو رودخونه، فروید اینو با روانشاسی فرویدی! توجیه میکنه؛ اگه یه نفر دیگه همون بچه رو نجات بده، باز هم با همون توجیه، پیش میره." این سودوساینسه. همه چیز رو بدون پویایی خاصی، دو پدیده متناقض رو حتی، با یک توجیه، توضیح میده.) حالا بهتره ببینیم تا چه حد این رویکرد رو در زندگی، در پیش داشتیم. چقدر حاضر بودیم، point of view های متفاوت اتخاذ کنیم. آیا تونستیم، یه‌بار هم که شده، ضد باورهامون رو فرض کنیم؟ یا حتی شک کنیم؟ شک دکارتی اصلا.

ایستاده در غبار رو برای بار دوم میدیدم. یکی از معدود فیلم‌های قابل‌تحمل سینمای ایران بود، با یه کارگردانی خوب و بازی تحسین‌برانگیز بازی‌گر ایرانی محبوبم، هادی حجازی‌فر (نمیشه یادی نکنیم از دلقک‌بازی نوید محمدزاده، آکتورنمای سینمای ایران). یه کم در بحر جنگ هشت‌ساله رفتم. خواستم یه کم مطالعه کنم، کتابای خاطره رزمنده‌های ایرانی رو کم‌وبیش خونده بودم و پدر هم به اندازه کافی خاطره تعریف کرده بود. یه کتاب جدید خواستم بخونم. Saddam's war رو پیدا کردم همون اول. خاطرات یه جنرال بعثی از جنگه. از جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل شروع میشه و به سمت جنگ ایران-عراق پیش میره. اتخاذ یه point of view جدید، برام جالبه.

پ.ن: تیتر نقل قول از پروفسور گلشنیه. در حین شیرازگردی، درباره کوهن ازشون سوال کردم. ماجرایی تعریف کردن و در ذیل ماجرا، این نقل رو از کوهن فرمودند. ارتباطش هم اینه که باید حتی صحبت های خود کوهن رو ابطال‌پذیر بدونیم و ابطال‌پذیری و قیاس‌ناپذیری رو باطل!


مشخصات

آخرین جستجو ها